شهر آشوب
شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۵۰ ق.ظ
من رانده ز میخانه ام از من بگریزید
دردی کش دیوانه ام از من بگریزید
در دست قضا جان بلب و دیده به مینا
سرگشته چو پیمانه ام از من بگریزید
آن شمع مزارم که ره انجمنم نیست
مهجور ز پروانه ام از من بگریزید
بر ظاهر آباد من امید مبندید
من خانه ی ویرانه ام از من بگریزید
دیوانه ی زنجیر هوس های محالم
افسونی افسانه ام از من بگریزید
آن سیل جنونم که به جان آمده از کوه
بنیان کن کاشانه ام از من بگریزیزد
زآن روز که دل مرد و عطش مرد و هوس مرد
من از همه بیگانه ام از من بگریزید